معنی سر دنگوئن - جستجوی لغت در جدول جو
سر دنگوئن
فنی در کشتی بومی
ادامه...
فنی در کشتی بومی
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پس دنگوئن
عقب انداختن، مانع ترقی شدن
ادامه...
عقب انداختن، مانع ترقی شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
جر دینگوئن
پایین آوردن
ادامه...
پایین آوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
در دینگوئن
بیرون انداختن
ادامه...
بیرون انداختن
فرهنگ گویش مازندرانی
دست دنگوئن
آلت دست قرار دادن، مسخره کردن، سر به سر گذاشتن
ادامه...
آلت دست قرار دادن، مسخره کردن، سر به سر گذاشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
را دنگوئن
به راه انداختن، روانه ساختن، فرستادن
ادامه...
به راه انداختن، روانه ساختن، فرستادن
فرهنگ گویش مازندرانی
رو دنگوئن
رو دنگوئن، رو دینگوئن
ادامه...
رو دنگوئن، رو دینگوئن
فرهنگ گویش مازندرانی
سردینگوئن
از فنون کشتی بومی استپس از آغاز کشتی، کشتی گیر مجری فن، دست
ادامه...
از فنون کشتی بومی استپس از آغاز کشتی، کشتی گیر مجری فن، دست
فرهنگ گویش مازندرانی
سرکش دنگوئن
نهادن سر شاخه های نازک بر روی پرچین، روکش کردن تشک، متکا، لحاف
ادامه...
نهادن سر شاخه های نازک بر روی پرچین، روکش کردن تشک، متکا، لحاف
فرهنگ گویش مازندرانی
لا دنگوئن
رختخواب انداختن
ادامه...
رختخواب انداختن
فرهنگ گویش مازندرانی